از گور بازگشته/ Revenant
فیلم از گور بازگشته (The Revenant) یک شاهکار سینمایی حماسی بقا و انتقام به کارگردانی آلخاندرو اینیاریتو و بازی لئوناردو دی کاپریو است که داستان واقعی هیو گلاس، شکارچی مرزنشین قرن نوزدهم را روایت می کند. او پس از حمله خرس و خیانت دوستان، سفری نفس گیر برای بقا و انتقام را آغاز می کند و مرزهای انسانیت را به چالش می کشد.
واقعاً بعضی فیلم ها فقط یه داستان رو تعریف نمی کنن؛ اونا شما رو می کشن وسط ماجرا و کاری می کنن هر لحظه از فیلم رو با تمام وجود حس کنید. از گور بازگشته دقیقاً یکی از همین فیلم هاست. وقتی اسم این فیلم میاد، ناخودآگاه یاد یه تجربه سینمایی فوق العاده سنگین و نفس گیر می افتیم که مرزهای سینما رو جابه جا کرد. این فیلم نه تنها حس و حال یه وسترن حماسی رو به اوج خودش رسوند، بلکه با نمایش بی رحمانه طبیعت و اراده تسلیم ناپذیر انسان برای بقا، کاری کرد که همه مون به قدرت روح بشری فکر کنیم.
شاید خیلی ها از گور بازگشته رو فقط به خاطر اسکار گرفتن لئوناردو دی کاپریو بشناسن، اما این فیلم خیلی فراتر از فقط یه جایزه است. از کارگردانی بی نظیر آلخاندرو گونسالس اینیاریتو گرفته تا فیلمبرداری جادویی امانوئل لوبزکی و بازی های خیره کنکننده دی کاپریو و تام هاردی، همه و همه دست به دست هم دادن تا یه اثر جاودانه خلق بشه. تو این مقاله قراره شیرجه بزنیم به عمق این فیلم، از معنی اسمش گرفته تا جزئیات داستان، چالش های ساخت و بن مایه های فلسفی و عمیقی که تو خودش جا داده.
اصلا Revenant یعنی چی؟ یه کلمه معمولی نیست!
قبل از اینکه بریم سراغ داستان و تحلیل فیلم، بیاین ببینیم اصلا این کلمه Revenant که اسم اصلی فیلمه، از کجا اومده و معنیش چیه. این کلمه ریشه ای فرانسوی داره و به معنی کسی که بازگشته یا کسی که از مرگ بازگشته است. تو فولکلور و ادبیات، به روح یا موجودی می گن که بعد از مرگ دوباره برمی گرده، معمولاً برای انتقام یا برای حل وفصل یک کار ناتمام. بیشتر اوقات هم با یه حس ترس و ماوراءالطبیعه همراهه.
حالا فکر کنید این اسم چقدر با داستان هیو گلاس (شخصیت اصلی فیلم) همخوانی داره. اون مردی که بعد از اون حمله وحشیانه خرس گریزلی و بعدش خیانت دوستاش، در شرایطی که هیچ کس فکر نمی کرد زنده بمونه، دوباره جون می گیره و از اعماق طبیعت وحشی برمی گرده. این برگشتن فقط یه نجات فیزیکی نیست، بلکه یه بازگشت روحی و جسمی از مرگ حتمیه. اون نه تنها از مرگ فرار می کنه، بلکه با یه نیروی انتقام جویانه برمی گرده تا حقش رو بگیره. این اسم به خوبی مفهوم اصلی سفر پر از رنج و اراده هیو گلاس رو نشون میده. واقعاً یه انتخاب اسم هوشمندانه و پرمعناست، نه؟
داستان از گور بازگشته: یه حماسه واقعی از جنس رنج و انتقام
داستان از گور بازگشته ما رو می بره به آمریکای شمالی قرن نوزدهم، همون دوران وحشی تجارت پوست و درگیری های مرزی. یه زمانی که زندگی تو طبیعت بی رحم، هر لحظه می تونست به قیمت جونت تموم بشه. این فیلم، داستان زندگی هیو گلاس رو روایت می کنه؛ یه شکارچی ماهر و راهنما که همراه با گروهی از شکارچی های دیگه، تو دل طبیعت سرد و یخ زده به دنبال پوست حیوانات هستن.
شروع ماجرا: تجارت پوست و حمله سرخ پوست ها
ماجرا از جایی شروع می شه که گروه شکارچی ها، به سرپرستی کاپیتان هنری، تو منطقه ای مشغول کارن. هیو گلاس، که نقش پسر دورگه اش، هاوک رو هم داره، وظیفه راهنمایی این گروه ها رو به عهده داره. شرایط از همون اول سخته. جنگل های انبوه، برف و سرمای طاقت فرسا، و البته تهدید قبایل بومی که حسابی از حضور سفیدپوست ها شاکی ان. گروه تو یه حمله ناگهانی از طرف سرخ پوست های آریکارا، که برای پیدا کردن دختر ربوده شده رئیس قبیله شون اومدن، حسابی غافلگیر می شن و تلفات زیادی میدن. اینجاست که ما برای اولین بار با چهره خشن طبیعت و انسان های اون دوران روبرو میشیم. این حمله باعث میشه گروه باقی مونده مجبور بشن با قایق از رودخانه فرار کنن و دنبال یه راه امن باشن.
حمله خرس گریزلی: نقطه شروع بدبختی ها
بعد از فرار از دست سرخ پوست ها، هیو گلاس برای پیدا کردن راهی امن تر، از بقیه گروه جدا میشه و می ره جلوتر. اینجا، تو عمق جنگل، با یکی از وحشتناک ترین صحنه های فیلم روبرو میشیم: حمله یه خرس گریزلی به گلاس. خرس مادر برای دفاع از بچه هاش به گلاس حمله ور میشه و اون رو حسابی زخمی می کنه. صحنه این حمله واقعاً نفسگیره و شما رو می چسبونه به صندلی. گلاس با تمام توان می جنگه، اما جراحاتش اونقدر عمیقن که عملاً نیمه جونه. این اتفاق نه تنها گلاس رو به مرز مرگ می رسونه، بلکه نقطه عطفی میشه برای تمام اتفاقات بعدی فیلم.
خیانت فیتزجرالد و قتل هاوک: لبه پرتگاه انسانیت
بعد از حمله خرس، گلاس وضعیت وخیمی داره و بقیه گروه فکر می کنن راهی برای زنده موندن نداره. حمل گلاس زخمی، سرعت گروه رو به شدت کم می کنه و اونا رو در معرض خطر دوباره حمله سرخ پوست ها قرار میده. کاپیتان هنری تصمیم می گیره سه نفر داوطلب، شامل جان فیتزجرالد (که مردی خودخواه و بدبین)، جیم بریجر (یه جوان بی تجربه) و هاوک (پسر گلاس) کنار گلاس بمونن تا گلاس بمیره و بعد از به خاک سپردنش به گروه ملحق بشن. فیتزجرالد، که چشمش به پاداش و ثروت هست، تصمیم می گیره گلاس رو تنها بذاره و حتی وسایلش رو بدزده. وقتی هاوک به تصمیم فیتزجرالد اعتراض می کنه، فیتزجرالد تو یه لحظه جنون، پسر گلاس رو درست جلوی چشم های ناتوان و بی حرکت پدرش می کشه. این صحنه واقعاً دلخراش و تکان دهنده ست و هدف اصلی انتقام رو برای گلاس تعریف می کنه. فیتزجرالد بعد از این جنایت، هاوک رو پنهان می کنه و جیم بریجر رو هم با خودش می بره و گلاس رو تنها و نیمه جان تو اون سرمای کشنده رها می کنه.
«تا وقتی بتونی نفس بکشی، می تونی بجنگی. تا وقتی بتونی بجنگی، می تونی زنده بمونی.» این جمله، خلاصه تمام اراده هیو گلاس برای بازگشت از مرگ بود.
سفر بازگشت هیو گلاس: نبرد با طبیعت و مرگ
حالا گلاس تنها مونده، با جراحات عمیق، تو سرمای کشنده، بدون هیچ امیدی. اما اراده اون برای زندگی و انتقام فراتر از هرچیزیه. او سفر طاقت فرسا و پر از رنج خودش رو شروع می کنه. خزیدن روی زمین های یخ زده، تلاش برای گرم کردن خودش، خوردن مغز استخوان حیوانات، پناه گرفتن تو لاشه یک اسب، نبرد با قبایل بومی، و تحمل درد و گرسنگی، همه و همه بخشی از این مسیر بی رحمانه ان. هر لحظه از این سفر، نمایش بی حدوحصر مقاومت و تاب آوری انسان تو برابر طبیعت وحشیه. گلاس رویاهایی از همسر بومی کشته شده اش و پسرش می بینه که بهش قدرت ادامه راه رو میدن. او تنها نیست، خاطراتش همراهشن و بهش انگیزه میدن.
رسیدن به هدف: انتقام یا رستگاری؟
بعد از هفته ها رنج و مبارزه، گلاس بالاخره به پایگاه میرسه و زنده موندنش همه رو شوکه می کنه. حالا تنها هدف اون، پیدا کردن فیتزجرالد و انتقام از اونه. یه تعقیب و گریز نفس گیر شروع میشه و گلاس بالاخره فیتزجرالد رو پیدا می کنه. نبرد نهایی بین گلاس و فیتزجرالد یکی از صحنه های فراموش نشدنی فیلمه. این نبرد فقط یه مبارزه فیزیکی نیست، بلکه یه رویارویی نمادین بین خیر و شر، بخشش و انتقامه. آیا گلاس با کشتن فیتزجرالد آرامش پیدا می کنه یا این چرخه خشونت هیچ پایانی نداره؟ اینیاریتو پایان رو طوری می سازه که بیننده رو به فکر فرو میبره.
اینیاریتو و لوبزکی: چطور از گور بازگشته یک شاهکار بصری شد؟
پشت صحنه هر فیلم بزرگی، یه کارگردان با ایده ها و وسواس های خاص خودش هست. آلخاندرو گونسالس اینیاریتو، کارگردان مکزیکی نابغه از گور بازگشته، هم از این قاعده مستثنا نیست. اینیاریتو قبل از این فیلم، با بردمن اسکار بهترین فیلم و کارگردانی رو برده بود و همه منتظر بودن ببینن بعدش چی میسازه. از گور بازگشته واقعاً یه چالش بزرگ بود، هم برای خودش و هم برای کل تیم تولید.
جادوی نور طبیعی و لانگ تیک ها
یکی از دلایل اصلی که از گور بازگشته از نظر بصری اینقدر خیره کننده است، همکاری اینیاریتو با فیلمبردار افسانه ای، امانوئل لوبزکیه. لوبزکی، که قبل از این هم با اینیاریتو تو بردمن و با آلفونسو کوارون تو جاذبه شاهکار کرده بود، تو از گور بازگشته یه بار دیگه قدرت فیلمبرداری خودش رو به رخ کشید. اونا تصمیم گرفتن تمام فیلم رو فقط با نور طبیعی فیلمبرداری کنن. یعنی چی؟ یعنی اگر آفتاب نبود، یا هوا ابری بود، یا شب بود، اونا مجبور بودن صبر کنن تا نور مناسب پیدا بشه. این کار، با اینکه زمان فیلمبرداری رو خیلی طولانی و پرچالش کرد، اما نتیجه اش یه واقع گرایی بی نظیر بود. هر صحنه، مثل یه نقاشی زنده به نظر می رسید. علاوه بر این، استفاده از لانگ تیک یا برداشت های طولانی که دوربین بدون کات، مدت زیادی یه صحنه رو دنبال می کنه، باعث میشه بیننده حس کنه واقعاً تو دل اتفاقات داره نفس می کشه. انگار شما هم همراه هیو گلاس تو اون طبیعت وحشی هستین.
پشت صحنه جهنمی: وسواس کارگردان و چالش های طاقت فرسا
ساخت از گور بازگشته واقعاً جهنم کوچکی برای عوامل فیلم بود! اینیاریتو یه کارگردان وسواسی و کمال گرا هست و این رو همه می دونن. اون اصرار داشت که فیلمبرداری تو لوکیشن های واقعی و تو شرایط آب وهوایی فوق العاده سخت انجام بشه. یعنی چی؟ یعنی نه از پرده سبز خبری بود، نه از جلوه های ویژه کامپیوتری زیاد. هرچیزی که می دیدیم، واقعی بود! اونا مجبور بودن تو سرمای کشنده، برف و یخ، تو لوکیشن های دورافتاده تو کانادا و آرژانتین (چون برف های کانادا آب شده بود و باید می رفتن جای دیگه!) فیلمبرداری کنن. این شرایط باعث شد خیلی از عوامل فیلم یا استعفا بدن یا اخراج بشن.
مدت زمان فیلمبرداری هم به جای چند ماه، ۹ ماه طول کشید! دی کاپریو خودش بارها گفته که این فیلم سخت ترین تجربه کاریش بوده. اما همین سختی ها و اصرار اینیاریتو بر رئالیسم، باعث شد که محصول نهایی اینقدر قدرتمند و تاثیرگذار از آب دربیاد. تمام جزئیاتی که می بینید، از نفس های یخ زده بازیگران گرفته تا اون سرمای استخوان سوز، همه واقعی بودن و همین باعث میشه بیننده حس کنه خودش هم اونجا حضور داره و با شخصیت ها رنج می کشه.
لئو و تام: دوئل بازیگری که اسکار رو آورد
وقتی اسم از گور بازگشته میاد، اولین چیزی که به ذهن میاد، لئوناردو دی کاپریوئه. اما کنار اون، بازی تام هاردی هم چیزی از دی کاپریو کم نداشت و یه دوئل بازیگری واقعی رو رقم زد.
لئوناردو دی کاپریو در نقش هیو گلاس: فراتر از بازیگری
لئوناردو دی کاپریو برای این نقش، هر کاری کرد که تصورش رو هم نمی کنید. اون تو نقش هیو گلاس، فقط بازی نکرد، بلکه زندگی کرد. دی کاپریو که گیاه خوار بود، مجبور شد جگر خام گاومیش بخوره، زبان بومی یاد بگیره، تو سرمای زیر صفر درجه ساعت ها تو آب یخ بمونه، و تمام اون سختی های فیزیکی رو به جون بخره. چیزی که نقش آفرینی دی کاپریو رو اینقدر خاص می کنه، اینه که بیشتر فیلم، اون کلمه ای حرف نمی زنه. تمام احساسات، درد، رنج، اراده، و عزم برای انتقام، از طریق حرکات بدن، چشم ها و نفس های عمیقش منتقل میشه. اون بدون دیالوگ، داستانی رو تعریف می کنه که شاید هزار کلمه هم نمی تونستن بیان کنن. همین فداکاری ها و هنرنمایی بی کلام و فوق العاده اش بود که بالاخره اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد رو بعد از سال ها انتظار برای لئو به ارمغان آورد. حقش بود، واقعاً حقش بود!
تام هاردی در نقش جان فیتزجرالد: یه ضدقهرمان واقعی
کنار دی کاپریو، تام هاردی هم در نقش جان فیتزجرالد، یه شخصیت پیچیده و خاکستری رو به تصویر کشید. فیتزجرالد فقط یه آدم بدِ ساده نیست. اون یه بازمانده ست، مردی که طبیعت ازش یه موجود خودخواه و بی رحم ساخته. هاردی با لهجه غلیظ و اون نگاه های شیطنت آمیزش، یه شخصیت رو خلق می کنه که هم ازش متنفری و هم یه جورایی میفهمی چرا اینجوری رفتار می کنه. اون نماد بخش تاریک تر انسانیته که وقتی پای بقا به میون میاد، اخلاقیات رو زیر پا میذاره. بازی هاردی تو این نقش واقعاً قویه و یه جور تعادل بی نظیر رو با بازی احساسی دی کاپریو برقرار می کنه. این دو نفر، مثل دو قطب مخالف، همدیگه رو تو فیلم کامل می کنن.
بازیگران مکمل: ستون های پنهان داستان
البته نباید از بازی های خوب ویل پولتر در نقش جیم بریجر، اون پسر جوان و بی تجربه که بین اخلاقیات و ترس از فیتزجرالد گیر کرده، و دامنل گلیسون در نقش کاپیتان هنری، فرمانده ای که سعی داره گروه رو تو اون شرایط سخت رهبری کنه، غافل شد. این نقش های مکمل، هرچند کمتر دیده شدن، اما به عمق و پویایی داستان حسابی اضافه کردن.
هیو گلاس واقعی: افسانه یا تاریخ؟
شاید براتون سوال باشه که داستان هیو گلاس چقدر واقعیه و چقدرش زاده تخیل اینیاریتو بوده. راستش رو بخواهید، هیو گلاس واقعاً وجود داشته! اون یه مرزبان و شکارچی آمریکایی تو اوایل قرن نوزدهم بوده که داستان بقایش تو طبیعت وحشی، حسابی معروفه و جزو فولکلور آمریکا به حساب میاد.
داستان واقعی می گه که تو سال ۱۸۲۳، گلاس تو یه سفر شکار، مورد حمله یه خرس گریزلی قرار می گیره و حسابی زخمی میشه. همسفرهای اون، به سرپرستی یه کاپیتان به نام آندرو هنری، فکر می کنن گلاس به زودی میمیره. پس دو نفر رو (یکی جوانی به اسم جیم بریجر و دیگری به اسم جان فیتزجرالد) استخدام می کنن تا کنار گلاس بمونن و بعد از مرگش، اونو به خاک بسپرن. اما این دو نفر، وقتی فکر می کنن گلاس دیگه تمومه، از ترس حمله سرخ پوست ها، اون رو تنها میذارن و وسایلش رو هم می دزدن و فرار می کنن.
اما گلاس، با اراده ای باورنکردنی، از مرگ فرار می کنه. اون با جراحات عمیق، بیش از ۳۰۰ کیلومتر رو تو طبیعت وحشی، با خزیدن و به سختی راه رفتن، طی می کنه تا به یه پایگاه نظامی برسه. هدف اصلیش هم انتقام از اون دو نفری بود که رهاش کرده بودن. البته تو داستان واقعی، وقتی گلاس به بریجر می رسه، به دلیل جوانی بریجر و اینکه فیتزجرالد اونو تهدید کرده بود، ازش می گذره و می بخشه. فیتزجرالد رو هم بعداً پیدا می کنه و چون اون وارد ارتش شده بود، نمی تونه کاریش کنه و فقط وسایلش رو پس میگیره. پس خبری از اون درگیری خونین و مرگ فیتزجرالد تو واقعیت نیست.
تفاوت های اصلی فیلم با واقعیت:
- پسر گلاس: تو داستان واقعی، هیو گلاس پسری به اسم هاوک نداشته. اضافه کردن این شخصیت به فیلم، یه تصمیم دراماتیک برای قوی تر کردن انگیزه انتقام گلاس بود. قتل پسرش جلوی چشم های اون، حسابی به بار دراماتیک فیلم اضافه می کنه.
- انتقام: همونطور که گفتم، تو واقعیت گلاس نتونست از فیتزجرالد انتقام بگیره. اما اینیاریتو برای هیجان بیشتر و به اوج رسوندن داستان، یه رویارویی نهایی و خونین رو بین گلاس و فیتزجرالد طراحی می کنه.
- جزئیات سفر: فیلم جزئیات سفر گلاس رو به شکلی بسیار خشن و واقع گرایانه به تصویر می کشه، هرچند که شاید برخی صحنه ها مثل پناه گرفتن تو لاشه اسب یا عبور از آبشار، برای بالا بردن هیجان و نمایش سختی های بیشتر به فیلم اضافه شده باشه.
اینیاریتو با الهام از داستان واقعی هیو گلاس و اضافه کردن عناصر دراماتیک، تونسته یه حماسه سینمایی قدرتمند خلق کنه که هم ریشه های تاریخی داره و هم از نظر هنری یه شاهکاره.
بن مایه های عمیق فیلم: فراتر از بقا
از گور بازگشته فقط یه داستان ساده از بقا و انتقام نیست؛ این فیلم پر از بن مایه ها و مفاهیم عمیقیه که شما رو به فکر فرو می بره. اینیاریتو با این فیلم، می خواسته سوالات بزرگتری رو مطرح کنه، سوالاتی درباره انسان، طبیعت و ماهیت وجود.
اراده برای زندگی و تاب آوری: نمایش قدرت بی حدوحصر روح انسان
مهم ترین بن مایه فیلم، قدرت اراده انسان برای زندگیه. هیو گلاس تو شرایطی قرار می گیره که هر آدم دیگه ای همون اول تسلیم میشه. اما اون با یه نیروی درونی، با یه موتور خاموش نشدنی، از مرزهای مرگ برمی گرده. این فیلم نشون میده که روح انسان، در برابر سخت ترین شرایط، چقدر می تونه انعطاف پذیر و مقاوم باشه. این یه پیام امیدبخش برای همه مونه که حتی تو تاریک ترین لحظات هم میشه نوری برای ادامه پیدا کرد.
انتقام، عدالت و بخشش: کاوش در انگیزه های تاریک و روشن
داستان گلاس با انگیزه ی انتقام از فیتزجرالد شروع میشه. اما در طول فیلم، سوالی مطرح میشه: آیا انتقام، واقعاً آرامش میاره؟ آیا کشتن یه آدم، می تونه جای خالی یه عزیز رو پر کنه؟ فیلم به شکل ظریفی این سوال رو مطرح می کنه که آیا عدالت همون انتقامه یا چیز دیگه ای؟ پایان فیلم، با اون نگاه های معنادار، بیننده رو با این سوال تنها میذاره که آیا گلاس به آرامش رسید یا فقط چرخه خشونت رو ادامه داد؟
انسان در برابر طبیعت: نیروی بی رحم و در عین حال تسکین دهنده
طبیعت تو از گور بازگشته، یه شخصیت اصلیه. یه نیروی بی رحم، قدرتمند و بی تفاوت که به راحتی می تونه انسان رو نابود کنه. سرمای استخوان سوز، رودخانه های خروشان، کوهستان های سرسخت و حیوانات وحشی، همه به گلاس حمله می کنن. اما همین طبیعت، تو لحظاتی مثل طلوع آفتاب یا صدای آب، یه حس تسکین دهنده و زیبا هم داره. فیلم نشون میده که انسان، هر چقدر هم که خودش رو قوی بدونه، در برابر عظمت طبیعت، موجودی کوچک و شکننده ست.
برخورد فرهنگ ها: تقابل بین مهاجران و بومیان
فیلم به خوبی به تقابل بین فرهنگ مهاجران اروپایی و بومیان آمریکا هم می پردازه. خشونت های متقابل، بی اعتمادی، و تلاش برای بقا در برابر همدیگه، بخش مهمی از داستانه. از طرفی، فیلم لحظاتی از درک متقابل و کمک کردن بومیان به گلاس رو هم نشون میده که پیچیدگی روابط انسانی رو تو اون دوران به تصویر می کشه.
ظلم و بقایای تمدن: انسان در شرایط سخت چقدر از انسانیت خود را حفظ می کند؟
وقتی انسان تو سخت ترین شرایط قرار می گیره، چه چیزی از انسانیتش باقی می مونه؟ فیتزجرالد نمادی از انسانیه که برای بقا، هر کاری می کنه و اخلاقیات رو کنار میذاره. اما گلاس، با وجود تمام رنج ها، هنوز هم رگه هایی از انسانیت، عشق و اراده برای محافظت از عزیزانش رو داره. این فیلم به ما یادآوری می کنه که مرز بین انسانیت و حیوانیت، تو شرایط بحرانی، چقدر می تونه باریک باشه.
«وقتی طوفان از راه می رسه، به شاخه ها نگاه کن. اگر شاخه ها بشکنن، تو هم می شکنی. اگر ریشه هایت قوی باشن، در برابر طوفان می ایستی.» این جمله که از یک سرخ پوست شنیده می شود، نمادی از مقاومت هیو گلاس در برابر سختی هاست.
جوایز، افتخارات و بازتاب ها: از گور بازگشته در دنیای سینما چه سروصدایی کرد؟
از گور بازگشته فقط یه فیلم خوب نبود، یه پدیده سینمایی بود که حسابی تو دنیا سروصدا کرد و تونست کلی جوایز مهم رو درو کنه.
جوایز اسکار: جشن بزرگ برای لئو و اینیاریتو
همه چشم ها تو هشتاد و هشتمین دوره جوایز اسکار (سال ۲۰۱۶) به از گور بازگشته دوخته شده بود. این فیلم با ۱۲ نامزدی اسکار، بیشترین نامزدی رو داشت و تونست سه جایزه مهم رو از آن خودش کنه:
- بهترین بازیگر نقش اول مرد: لئوناردو دی کاپریو (که بالاخره بعد از مدت ها انتظار، طلسم رو شکست و اسکارش رو گرفت!)
- بهترین کارگردانی: آلخاندرو گونسالس اینیاریتو (که برای دومین سال پیاپی این جایزه رو می برد، اتفاقی که کم نظیره!)
- بهترین فیلمبرداری: امانوئل لوبزکی (که این هم سومین اسکار پیاپی اون بود، واقعاً بی سابقه!)
این سه اسکار، به خصوص اسکار دی کاپریو، حسابی جشن گرفته شد و نشون داد که سخت کوشی و فداکاری ها جواب داده.
سایر جوایز معتبر: گلدن گلوب، بفتا و…
از گور بازگشته فقط به اسکار اکتفا نکرد و کلی جایزه دیگه هم برد. از جمله:
- سه جایزه گلدن گلوب: بهترین فیلم درام، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر مرد فیلم درام.
- پنج جایزه بفتا (جوایز آکادمی فیلم بریتانیا): بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد، بهترین فیلمبرداری، بهترین صداگذاری.
این همه جایزه نشون میده که فیلم از نظر منتقدان و داوران سینمایی، یه اثر بی نظیر و ارزشمند بوده.
نقد منتقدان و موفقیت تجاری
منتقدان سینمایی هم عمدتاً نقدهای مثبتی به فیلم داشتن. اونا از کارگردانی اینیاریتو، فیلمبرداری لوبزکی، بازی های قدرتمند دی کاپریو و هاردی، و به تصویر کشیدن بی رحمانه طبیعت تمجید کردن. البته بعضی ها هم طولانی بودن فیلم یا خشونت بیش از حدش رو نقد کردن، اما در کل، استقبال خیلی خوب بود. از نظر تجاری هم، از گور بازگشته یه موفقیت بزرگ بود. با بودجه ای حدود ۱۳۵ میلیون دلار، فیلم تونست تو گیشه جهانی بیش از ۵۳۳ میلیون دلار بفروشه که نشون دهنده محبوبیتش بین عموم مردم هم بود.
تأثیر فرهنگی: ماندگاری در حافظه جمعی سینما
از گور بازگشته تو حافظه جمعی سینما موندگار شد. این فیلم نه تنها یه استاندارد جدید برای فیلم های حماسی بقا تعریف کرد، بلکه بحث های زیادی رو درباره رابطه انسان با طبیعت، ماهیت انتقام و قدرت اراده انسان برانگیخت. میشه گفت که این فیلم، یکی از مهم ترین فیلم های دهه خودش بود.
حقایق جالب و ناگفته ها: رازهای پشت پرده از گور بازگشته
همونطور که گفتیم، ساخت از گور بازگشته خودش یه داستان حماسی دیگه بود. پشت هر صحنه نفس گیر، کلی چالش و تصمیم های سخت وجود داشته که دونستنشون واقعاً جالبه.
- پروژه در دست ساخت: این پروژه سال ها بود که تو هالیوود دست به دست می شد. قبل از اینیاریتو، کارگردان هایی مثل پارک چان-ووک (کارگردان فیلم Oldboy) و جان هیلکات (کارگردان فیلم The Road) هم قرار بود این فیلم رو بسازن. حتی بازیگرهایی مثل ساموئل ال. جکسون و کریستین بیل هم برای نقش هیو گلاس در نظر گرفته شده بودن!
- تاخیر به خاطر لئو و اینیاریتو: اینیاریتو می خواست بعد از بیوتیفول (Biutiful) سراغ از گور بازگشته بره، اما لئوناردو دی کاپریو اون زمان مشغول بازی تو گرگ وال استریت بود. به خاطر همین تاخیر، اینیاریتو رفت و بردمن رو ساخت که یهو کلی اسکار برد! بعد از بردمن بود که برگشت سراغ از گور بازگشته.
- آب شدن برف ها: اینیاریتو اصرار داشت که فیلم تو برف واقعی و تو زمستون فیلمبرداری بشه. اما به خاطر تاخیرها، وقتی بالاخره آماده فیلمبرداری تو کانادا شدن، هوا گرم شد و برف ها آب شدن! برای همین مجبور شدن کل تیم رو بردارن و برن به منطقه جنوب آرژانتین که هنوز برف داشت. یه ماجراجویی واقعی!
- بودجه زیاد: به خاطر شرایط سخت فیلمبرداری، مدت زمان طولانی، جابه جایی لوکیشن ها و اصرار بر استفاده از نور طبیعی، بودجه فیلم از ۶۰ میلیون دلار اولیه، به حدود ۱۳۵ میلیون دلار افزایش پیدا کرد.
- روابط متشنج: همونطور که قبل تر گفتم، شرایط سخت فیلمبرداری و وسواس اینیاریتو باعث شد تنش هایی بین عوامل به وجود بیاد و حتی بعضی ها اخراج بشن. اما خود اینیاریتو گفته که این تنش ها بخشی از فرایند خلق یه اثر هنری بوده.
- دی کاپریو و زبان بومی: لئو برای نقش خودش، علاوه بر همه فداکاری ها، مجبور شد چند کلمه و جمله به زبان های بومی (پاوانی و آریکارا) یاد بگیره.
- استفاده از جلوه های ویژه هوشمندانه: با اینکه اینیاریتو تاکید زیادی روی رئالیسم داشت، اما برای صحنه هایی مثل حمله خرس، از جلوه های ویژه کامپیوتری استفاده شد که اونقدر طبیعی بودن که باور نمی کنید واقعی نیستن!
حرف آخر: چرا از گور بازگشته رو باید دید؟
خب، رسیدیم به آخر این سفر پر از هیجان و رنج. از گور بازگشته چیزی نیست که فقط یه بار ببینی و رد شی. این یه تجربه ست، یه جور غرق شدن تو دل طبیعت وحشی و روح انسان.
اگه دنبال فیلمی هستی که:
- تو رو به چالش بکشه و به فکر فرو ببره.
- از نظر بصری اونقدر خیره کننده باشه که نفست بند بیاد.
- بازی هایی رو ببینی که مرزهای بازیگری رو جابه جا می کنن.
- داستانی رو دنبال کنی که درباره بقا، انتقام و ماهیت انسانیته.
پس شک نکن که از گور بازگشته انتخاب درستیه. این فیلم نه تنها یه نقطه عطف تو کارنامه لئوناردو دی کاپریو و آلخاندرو اینیاریتو به حساب میاد، بلکه برای همیشه تو تاریخ سینما به عنوان یه اثر بی نظیر و ماندگار ثبت شده. هر بار که این فیلم رو می بینم، یه لایه جدید ازش رو کشف می کنم و به عظمت اون طبیعت بی رحم و اراده تسلیم ناپذیر هیو گلاس بیشتر پی می برم. پیشنهاد می کنم اگه هنوز ندیدینش، حتماً وقت بذارید و این تجربه سینمایی رو از دست ندید. و اگه دیدین، یه بار دیگه شاید بد نباشه با دیدی عمیق تر به جزئیاتش نگاه کنید.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "از گور بازگشته (The Revenant): نقد جامع و حقایق پنهان فیلم" هستید؟ با کلیک بر روی فیلم و سریال، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "از گور بازگشته (The Revenant): نقد جامع و حقایق پنهان فیلم"، کلیک کنید.



