
سریال هایی که از قالب مینی سریال فراتر می روند نیاز فوق العاده ای به نقاط عطف بیشتر در سیر روایت قصه خود دارند چرا که تماشاگر امروزی صبر و حوصله تماشاگر سال های قبل را نداشته و با اندک تعللی از سوی سازندگان سریال می تواند از تماشای ادامه آن منصرف شود. سریال تاسیان به کارگردانی تینا پاکروان و محصول پلتفرم فیلیمو یکی از همین دسته سریال ها است که در هر قسمت برگ برنده ای را به عنوان نقطه عطف رو کرده و تماشاگر خود را به دنبال کردنش تشویق می کند بویژه در دو قسمت اخیر که سیر حوادث به گونه ای نفسگیر پیش رفته و شوک های ریز و درشتی را به تماشاگران خود وارد می کند.
در قسمت های پنجم تا هشتم این ملودرام عاشقانه که در بستری از سیاست و روز های ملتهب نیمه اول دهه پنجاه روایت می شود تنش بیشتری به قصه حاکم شده و نور بیشتری نیز به لایه های درونی برخی از شخصیت ها همچون امیر که خود را به شیرین با نام خسرو معرفی کرده انداخته می شود.
عاشق تمام عیاری که برای برهم زدن ارتباط شهرام سالار و شیرین به هر دری زده و در نهایت با فرستادن دسته گل آن هم شب خواستگاری خانواده تیمسار از شیرین نقطه عطفی را رقم می زند. در عین حال با لو دادن مالک چاپخانه ای که در آن کار می کند داستانکی را رقم زده و تقابلی میان این دو شکل می گیرد که در قسمت هفتم به اوج می رسد. تبدیل شدن امیر به خسرو پس از ورود به سازمان امنیت به کمک دوستش سعید با ظرافت صورت گرفته و کنتراست جالبی را خلق می کند.
برای مثال به پشیمانی عمیق او پس از پاپوش دوختن برای جمشید نجات و اتفاق هولناک متعاقب آن برای شوهرخواهر او منوچهر در قسمت هشتم نگاه کنید. داستانکی هم که با محوریت منوچهر و ارتباط گسترده اش با حزب توده خلق شده خوب و پرکشش از کار درآمده و کاملاً به باور تماشاگران تاسیان می نشیند. در عین حال رابطه عاشقانه خسرو و شیرین هم درست پیش رفته و از فرازوفرود های کافی برخوردار است. برای نمونه می توان به ورود جمشید نجات به ماجرا و رفتنش به ساواک همراه با تیمسار اشاره کرد که تعلیق مناسبی بر آن حاکم است.
شخصیت پردازی یکی از ویژگی های بارز تاسیان است که مرکز ثقل قصه بوده و نقشی کلیدی در پیشبرد بدون لکنت آن ایفا می کند؛ سعید به عنوان یک مأمور عالی رتبه امنیتی تیره ترین شخصیت تاسیان به حساب می آید که با وجود ظاهر آرام خود درون متلاطم پیچیده و سیاهی دارد تا جایی که از صمیمی ترین دوست خود به عنوان یک خبرچین و طعمه استفاده کرده و عشق او به شیرین را دستمایه ترقی خود قرار می دهد. در قسمت هشتم تلاطم بیشتری بر داستان حاکم شده و در همان دقایق اول به یک نقطه عطف تکان دهنده و درخشان منتهی می شود؛ عطفی که منوچهر در مرکز آن قرار داشته و جمشید نجات را راهی ساواک می کند.
وداع با اسلحه تلخ ترین قسمت تاسیان تا به اینجا به حساب می آید که تماشاگران خود را تحت تأثیر قرار داده و حتی روی نگاهش به خسرو نیز تأثیر می گذارد. تاسیان از جمله سریال هایی است که در انتخاب بازیگرانش از اصلی تا مکمل وسواس زیادی به خرج داده شده و حاصل آن را می توان در همین قسمت به وضوح مشاهده کرد.
از هوتن شکیبا و مهسا حجازی در نقش های اصلی تا پانته آ پناهی ها رضا بهبودی و بابک حمیدیان در نقش جمشید نجات که این آخری از همان قسمت اول سنگ خود را محکم کوبیده و در نقش کارخانه دار متمول تمام عیار تهرونی عالی ظاهر شده است بویژه اینکه یک چهره پردازی درست و دقیق نیز او را در جان بخشیدن هرچه بهتر به نقش یاری کرده است. حمیدیان در قسمت هشتم فوق العاده بوده و تماشاگران تاسیان را میخکوب می کند؛ جایی که با اتفاقی هولناک مواجه شده و شخصیت استوار و محکم اش شکسته و بغض تمام وجودش را پر می کند.
همین طور در سکانس بازجویی جمشید با چشم های بسته که حمیدیان را از چشم به عنوان یکی از مهم ترین اجزای در اختیار بازیگر محروم نگه داشته است. حمیدیان بغض اشاره شده را به خشمی درونی تبدیل کرده و با تکیه بر هوش جمشید نقطه عطف دیگری را رقم می زند. نقطه پایان درخشان قسمت هشتم این است که هم تماشاگر را در بیم و امید نسبت به سرنوشت جمشید نجات نگه داشته و هم به همذات پنداری بیشتر با او وادار می کند.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "تلخ ترین قسمت تاسیان؛ وداع تلخ با اسلحه" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، اگر به دنبال مطالب جالب و آموزنده هستید، ممکن است در این موضوع، مطالب مفید دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "تلخ ترین قسمت تاسیان؛ وداع تلخ با اسلحه"، کلیک کنید.